♥غم عشق♥
می دانم وقتی بیایی امشب همه بودند به من بگو... گناه من چه بود که اینگونه با تو گره خوردم و به من بگو... کاش میشد ببخشمت... کاش راهی بود.شاید باشه....اما من نمیدونم دلم بدجوری شکسته... به جز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم که شادی در همه عالم از این خوش تر نمیدانم دل در غم عشق مبتلا خواهم كرد... از غم عشق چه میباید کرد؟ می توان از غم عشق ماتم داشت..
انکار می کنی نبودن هایت را
اما من، نبودن هایت را حس می کنم
با این بغضی که گلویم را سخت فشرده
و بی خبری هایم
و تویی که نیستی
ولی چه فایده که من تو را می خواستم.
و تو بی آنکه نیم نگاهی بیاندازی از دستانم می لغزی و می روی
اینگونه می شکنم و
هیچ وقت التیام نمی یابم؟؟
به کدامین گناه ِ نکرده
منتظرت نشسته ام
و از درون فرو می ریزم؟
می توان قصه نوشت...
شعر سرود...
می توان گریه جانسوزی کرد....
نظرات شما عزیزان:
